چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

ار حروم زاده مامانی...

2

همان طور که گفتم وقتی رسیدم روی پای کومودور توی شارپن بودم ، باید بگویم اول فکر کرد من شبیه ساز جنسی اش هستم!! (در مورد شبیه ساز جنسی بعداً صحبت می کنم )،ولی بعد که من شروع به حرف زدن کردم،فهمید نه قضیه یک چیز دیگر است. اول کلی خوشحال شد بعد با من شروع کرد به حرف زدن ، من خوش شانس ترین بشری هستم که تا به حال دیدم ، باور کنید ، همیشه توی مدرسه وقتی شانسی تست می زدم بهتر از وقتی بود که خودم می زدم البته می توانید به مغزم هم شک کنید...

با این شانس تخیلی بود که من توی شارپن کومودور فرود آمدم ، تنها کسی که زبان اهل باستان یعنی من را بلد بود و بعد آن اتفاق ها که برایش افتاد...
کومودور برایم یک شارپن آورد ، من اصلاً نمی خواستم ولی خوب بهتر از روی پای یک نفر بودن است. زبان بین آدم ها یا بهتر بگویم شارپن ها تصویری بود تقزیباً همه با فکر کردن با هم ارتباط داتشتند . (البته بجز من و کومودور)
بعد تقریباً دو ساعت با کومودور صحبت کردم ، من از فراکتال فضا زمان ، باستان ، طبیعت ، علم خودم... صحبت کردم ولی کومودور فقط از یک چیز گفت و آن زندگی شارپنی بود. زندگی شارپنی شامل آدم هایی که اقلاً 3 متر با هم فاصله داشتند ، شارپن با ذهن آدم ها یک فضای مجازی می ساخت و 22 ساعت از 24 ساعت را با آدم های مجازی شارپن زندگی می کردند ، صحبت می کردند کار می کردند و حتی معاشقه می کردند ، بعد 2 ساعت آزاد بودند هر کاری می خواستند بکنند ، می دانید چرا؟ چون فقط دنیای واقعی هم باشد.
کومودور از سیستم مرکزی گفت ، سیستمی که همه ی شارپن ها را کنترل می کند و هیچ کس(هیچ شارپنی) از قوانینش نمی تواند سرپیچی کند. کومودور توی آن دو ساعت که من اسمش را دو ساعت اختیار جبری گذاشتم ، در مورد باستان تحقیق کرده بود . زبانمان را یاد گرفته بود و الآن کلی خوشحال بود که یک باستانی واقعی پیدا کرده است اگر چه هیچ وقت نفهمید چه طور...
 توی شارپن ، تو فقط سر آدم ها را می دیدی آن هم در اختیار اجباری وگرنه بقیه بدن در ادوات غرق بود. من از زندگی مجازی شارپنیم چیزی نمی گویم . چون همه یتان می دانید چه در ذهن من می گذرد و زندگیی که ذهن من بسازد چه شکلی است ولی خلاصه بگویم پر بود از فلسفه و دختر آن هم از نوع تلیسه های پای کل*.
در اولین دو ساعت اختیارم شروع کردم به گشت و گذار ، توی زمینی که حتی یک درخت هم نبود همه چیز برای شارپن ها بود و من کمتر باور کردم که شارپن ها هم برای آدم ها هستند... یاد رمان هایی افتادم که در آن ربات ها علیه انسان ها قیام می کردند.
راستی 2 ساعت اختیار همه یکسان بود. بقیه آدم ها را دیدم البته فقط سرشان را ، کومودور توضیح داد که تنازع بقای بشر توسط دستگاهی است که من اسم آن را بچه بنداز گذاشتم ، یک چیز شبیه زن های خودمان یک ورودی دارد و یک خروجی و به درد دیگری هم نمی خورد (باشه بابا شوخی کردم!) . همه ی بچه ها بر اساس قوانین سیستم مرکزی ، با مشخصاتی که برای تنازع بقای بشر لازم بود با اسپرم و تخمک مصنوعی تولید می شدند. 
تعداد بچه ها بستگی به تعداد مرده ها داشت ، برای همین درس تنظیم خانواده هم نداشتند که خیلی حیف بود! به نظر من از بزرگ ترین پیشرفت های گهی بشر امروز درس تنظیم خانواده است . یاد می گیری چه طور با بچه ی کم تر و با تفریح کم تر به زندگیت گند بزنی ، البته واضح است که تمام زنان و مردان ، صرفاً به خاطر تفریح اعم از جنسی و غیر جنسی با هم ازدواج می کنند .و بعد که کم کم از هم خسته می شوند همیشه یک بچه باید باشد که با آن بازی کنند ، اگر نباشد خانواده به گند کشیده می شود . پس فکر کردید چرا خداوند بازی کردن را به بچه ها آموخته است؟ به خاطر این که مادر و پدرشان را سرگرم کنند تا طلاق نگیرند حالا با تنظیم خانواده می توانید هر چه سریع تر به طلاق نزدیک شوید این هم توصیه من ... 
*تلیسه گاو ماده ایست که هنوز جفت گیری نکرده است و تلیسه پای کل تلیسه ای است که دوره فحلی اش رسیده است و آماده ی جفت گیری است . گفتم با اصطلاحات دامپزشکی آشنا شوید . حال کنید با فرهنگ سازی داستان


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد