فرد مورد نظر یک ماه است با کفش پاره می گردد .دیشب در دماوند خوابیده امشب جایی برای خواب نداشته خانه ی خاله اش خوابیده است . ساعتش خراب شده و به عنوان یادمان وفاداریش آن را هنوز می بندد . وعده های غذای اکثر روز هایش ته مانده غذای مشتری های کافه بوده است و حتی امروز صبح پول آمدن به دانشکده را نداشته و پیاده آمده است !
حالا که می خواهد شب به خانه بازگردد برایش سخت است باور کند روزی پسر دکتر امینی بوده است...
شاید دیگر بتواند در آن خانه باشد و زندگی کند ولی برایش سخت است باور کند روزی پسر دکتر امینی بوده است...
پ.ن : هیچ وقت سختش نبوده است در هر صورت رها بوده است (برای جلوگیری از هر گونه احساس دلسوختگی ) ...
پسر تبعیدی خانواده :)