گیرم که دم رفتنی سفید شده ای یا اصلاْ بارانت گرفته است. هیچ فرقی به حال من نمی کند وقتی هنوز هیچ غلطی نکرده ام و دلتنگم نمی توانی خوشحالم کنی...
تو که آن بالایی نمی شود با خدا یک صحبتی در مورد من داشته باشی؟
این شاید آخرین سفرم با حسین باشد دیگر چه قدر می خواهد این کوله جای خالی سنگین شود؟
اگر ببینم باز دم غروبی قرمز شدی و گفتی خجالت کشیدم صحبت کنم دیگر قهر می کنم و سرم را تمام وقت می کنم توی آسفالت های شهر و با تو هم دیگر کاری ندارم...