حس غریبی دارم که دلم ریاضت می خواهد حداقل یک ماه! دریا سر را نشانه کردم که بروم آن جا پیش پیرمرد گاودار کلبه دار زندگی کنم . یک کم هم چوپانی کنم همان گوسفند های کمش را و شب هم توی غار کوچکی که قبلاْ دوشب تویش خوابیدم بخوابم ... نه اینترنتی نه گوشیی نه حتی یک سیم برق!...
حیف که دوباره هنوز دربند خانه ام تا آرزو هایم!...
نه حتی یک سیم برق! منم...