دانشکده شده شکنجه گاه برایم هیچ کس نیست از با هم بودنش لذت ببرم به جز: آقا داوود صبح ها من را که می بیند می گوید دیشب احتمالاً چه می کردم ...
غیر از این ارتباط انسانی ارتباط با صندلی آخر حیاط است که از آن هم لذت می برم ...
و غیر از این که احتمالاً این رنج کشیدن فقط به یک امید است که یک روز شده یک پنگوئن را نجات بدهم...