خوب گوش کن نقشه یمان این است:
بیا یک گوشه تقدیر را همین طور سوراخ کنیم . من از این طرف تو از آن طرف آن طرف دیوار ها که تو را دیدم و نور افکن زندان بان افتاد رویمان سینه ام را برایت سپر می کنم و تو فرار کن برو آن دور ها آن جا که می گویند آلاینده هایش در حد مجاز است و پرنده ها می خوانند و گاو ها برای خودشان (نه آدم ها ) می چرند و ...
تعارف هم نکن من زیاد در خواب آن جا بوده ام تو که ندیدیش برو من سرشان را گرم می کنم...
حالا بگذار زندگی کنم شاید روز های خوشی هم باشد!
ترس این که شاید من نباشم که زندگی می کند . دارم پرت می شوم به هر طرفی هر نوع نوشته ای هر نوع داستانی هر نوع سازی هر نوع شعری هر نوع دوستی هر نوع سیگاری هر نوع ش....ی هر نوع غذایی هر نوع...
و هیچ زمین صفتی نیست من بچسبم حماقت بار است که وقتی زمین صفتت تصرف شد بنشینی منتظر بمانی فرشته ی سفیدپوش با اسب سفید شاخ دار می آید و تو را... توی در به در شده ات را نجات می دهد...
ولی این اتفاقی است که افتاده حماقت...
شاید من دیگر نباشد این مرگ غم انگیزی است...
کامی عمیق لازم است ما زندگیمان را چس دود می کنیم...