چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

دزد با شرف

من این جا اعلام می دارم که ای دزد مجسمه های تهران کاملاً با سلیقه ی هنریت موافقم و تمام مجسمه هایی که انتخاب کردی از بهترین مجسمه های شهر تهران بود . 

خیلی ها می گویند می رود این مجسمه ها را آب می کند ولی اصلاً موافق نیستم کسی که این همه خوش سلیقه بوده این کار را بکند . اگر من جایش بودم همه یشان را می گذاشتم توی اتاقم و صبح ها که چشمم را باز می کردم می گفتم سلام نیمایوشیج سلام گالیله سلام گوساله ی کوچولوی دانشکده دامپزشکی... فکر کن تمام این شخصیت ها را با هم داشته باشی خوش به حالت ای دزد دوست داشتنی من!

سفر مرا به باغ کودکیم برد...

در گوشه ای از این دنیا باغ بزرگی بود با درختان زیرفون و کاج های تیره رنگ و خانه ای قدیمی که دوستش داشتم . مهم نبود که آن خانه دور باشد یا نزدیک ُ مهم نبود که آن خانه گرمابخش گوشت و پوست و سرپناه من باشد یا نباشد . حالا که آن خانه به صورت رویا در آمده همین بس که لااقل برای پرکردن شب های من وجود داشته باشد . من دیگر آن پیکر فرو افتاده بر ماسه ها نبودم ، این طرف می رفتم آن طرف می رفتم ، دوباره کودک همان خانه شده بودم ، با تمام خاطراتش ، با بوهایش ، با خنکی راهرو هایش ، و با تمام سر و صدایی که بدان جا روح می داد.


آنتوان دو سنت اگزوپری

فرار

نوعی ادبیات بد . نا سالم نیاز به فرار از خویشتن را به ما القل می کند . البته فرار در سفری به جستجوی افقهای گسترده تر ُ به جستجوی دامنه. ولی دامنه یافتنی نیست . فرار از خوشتن هرگز راه به جایی نبرده است...


اگزوپری

جهانی که انفاقی نیست

واقعیت دهشتناک عدم احتمال در کافه به شدت زنده است .

وقتی مجبور هستم آمار تمام میز ها را داشته باشم می فهمم که تیپ آدم های میز ها عوض نمی شود برای همین تمام میز ها را نامگذاری کردیم میز معصیت که دو نفره است و آدم هایی که می آیند از حرکاتشان معلوم است امشب چه کاره هستند. میز panic هم دو نفره است عاشق هایی که ترجیح می دهند به صورت هم زل بزنند و قهوه و چای بهانه است . میز معروف به سر قفلی که قبل از کار میز من و دوستانم بود . آدم های از همه جا بریده که نمی خواهند شادیشان را از دست بدهند . 

میز day light مخصوص کسانی است که از جهان و دیگران خسته شده اند و دوست دارند در تنهایی از نور روز استفاده کنند . میز معروف به پیشخوان یا میز صنف کارگری که ما پرسنل اکثراً رویش می نشینیم . میز دیدزنی که معمولا دو تا پسر روی آن می نشینند ! میز کلاب که کاملاً مربوط به آدم های خسته است...

خیلی شبیه زندگیم شده ام در کافه در طی روز میل دارم روی 5 الا 6 میز مختلف بنشینم 

باز هم

تقدیم به دانشکده و تمام داستان دوستان:

vetepisodes.blogfa.com