حالا که کمی برف ها کنار رفته دیدم چقدر انبوهی از ناگواری های ناشی از دوشنبه آن جا قایم شده بودند .
گفتم برایشان این جا بنویسم تقصیر دیشبش بود که طوفان آمده بود و آتش سوزی بود و پر بود ار بلا ! بعد باید بگویم که آن ها هم تقصیر یکسری اتفاقات قبلش بوده که خودشان تقصیر یکسری اشتباهات قبل است و همین طور...
... آن کاری بابا و مامان کردند اشتباه بود و ...
... آن کار آدم و حوا و ...
... آن کار خدا و ...
بی خیال همه اش تقصیر من بود . همین جا بیشتر اتفاقات نا گوار را به عهده می گیرم!...
مادر بچه گربه ها یکی یکی دارد تلاش می کند بچه هایش از روی سقف دستشویی حیاط بیوفتند!
داشتم فکر می کردم عجب مادر دانایی! دنیای بچه هایش را بزرگ می کند قبل از آن که برایشان کوچک شود!
یادش به خیر وقتی هایی که تقویمم را با آسمان چک می کردم و یادم هست مقارنه ی بزرگ آن موقع ها (مقارنه ی مریخ زهره و مشتری) بود و من شیراز پشت بیست اینچی بودم و... یکهو یادم افتاد مقارنه ی مورد علاقه ام که به خودم سپرده بودم دو شب پیش بود:
گفتم که خواجه کی به سر حجله می رود گفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند
نوعی زندگی است که تمام توانت را می گذاری تا هفته بگذرد آخر هفته بروی تفریح...
البته این برای همه نوع زندگی اعم از مفرح . غیر مفرح جواب می دهد با تفریحات متفاوت...