از سری قانون های نانوشته ی کذاست لابد... مرد باید برود توی اتاق آخر شب یواشکی در را قفل کند و مواظب باشد به مقداری که در چشم هایش جا نیندازد اشک بریزد...
فردا شبی است که شب که چشم هایت را می بندی دو برادرت رفته اند...
بعد فردایش باید کلی فکر کنی حالا باید چه کسی را هر روز ببینم...
توی فوت های برای خاموش کردن شمع تولدت نه حسین هست نه بهرنگ...
خیلی خوب درک می کنی که از اول هم نمی خواستی به این دنیا بیایی!