چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

منحرف!

خدا فردا شب آخر یکی از داستان هایش را می نویسد . کلمه ی مخوف پایان را در انتهایش می گذارد. درست مثل داستان های سنتی بچگی هایمان می گوید : و او با خوشبختی در کنار او زندگی کرد.

فقط احتمالاْ یک مشکل با یک شخصیت داستان دارد که وسط زمین و هوا ولش کرده و احتمالاْ وقتی در یک مصاحبه ی مطبوعاتی بپرسند . می گوید : شخصیت انحرافی داستان است!

بیست سوالی این روز ها

 ببخشید نسبت شما با عروس چیه؟!

دو روز پاپیونی

تازه رسیده ام خسته ام و فلاکت کشیده ام ولی دیدم گیر کرده توی گلویم که این دیالوگ را بنویسم:

- من هنوز زنده ام حروم زاده ها!

:)

John Steinbeck

"When two people meet, each one is changed by the other so you've got two new people."

مشابهت دارد زندگی ما دو نفر

گاهی وقت ها تو جلو رفته ای گاهی من

اندک اوقاتی که همزمانیم می خواهم پرواز کنم و این را خوب می دانی

ولی بقیه ی اوقات از تو دلخورم و بیشتر از تو از خودم

بعضی اوقات نه من می دانم و نه تو که کی این بازی جلو و عقب روی ما تمام می شود

گاهی من مجبورم سرعتم را کم کنم تا تو برسی و گاهی مجبورم سرعت تو را کم کنم

در این روز های دلخوریم از خودم   تو و فقط تو هستی حاضرم ساعت ها صدای یکنواختت را بشنوم

شاید تا به حال سه نفر از جنست را خورد کرده ام زیر پایم یا زیر مشت هایم

پس با من بساز و بگذار با هم باشیم...


تق تق تق             تق تق تق               تق تق تق


مترونوم عزیز من...