چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

امروز آن قدر خسته شده ام (بدنی نه) که نای گذاشتن هیچ   جیز را ندارم . فقط دارم به داستانم نزدیک تر می شوم و داستان سیاه است...

حساب کردم دیدم چه قدر وقت است دارم خودم را به آن راه می زنم حتی برای خودم . ترسو شده ام حتی از خودم هم خجالت می کشم...

بله من جدیداً دلم تنگ زیاد تنگ شده است ولی خجالت می کشم!

نویسنده ی چاپ ممنوع قلابی

بله پس از کلی تلاش جنین را می خواستند در نطفه خفه کنند وقتی پیرنگش را به خانم سردبیر! گفتم گفت شدیداً گیرخور است و جمهوری اسلامی با آن ناراحت است چون شخصیت اولش موزیک می زند آن هم در خانه اش!


و تیر خلاص این بود: تو نمی توانی یک داستانک معمولی بنویسی؟

- خیر خدا منو این طوریا نیافریده!



حالا دیگر با خیال راحت می توانم بدون غصه داستانم را بنویسم . می توانم ادای نویسنده ی چاپ نشونده را در بیاورم!

این هم تخصص مهمی است حتی یک نوع شغل به حساب می آید!

این روز ها که برای این کار دلخوشکنک بابا داریم کیلینیک ها! را یکی یکی می گردیم و هزار جور سگ می بینیم از ته دل آرزو کردم کاشکی مامان می گذاشت و من یک سگ داشتم . یک پاپی کوچولو از آن هایی که با چشم های بزرگش زل می زند به آدم . از آن هایی که یک ساعت می توانی نوازشش کنی از آن هایی که می بریش پارک هی بالا هی بالا پایین می پرد خودشیرینی می کند . از آن هایی که می توانی برایش یک روز غر بزنی...

بعد به طرز وقیحانه ای نظرم جلب شد به این موضوع که من انگار واقعاً سگ می خواهم یا...

بعد از خودم حالم بهم خورد!

مهمان نا خوانده

کلافگی مزخرف برو ! این جا جایی برای هر دوی ما نیست با این سرعت که من دارم و عقربه های ساعتم ایستاده کلی باید باهم سر کنیم و این هفته ای که باید هزار دردسر بکشم با تو هیچ حرفی ندارم و مجبور این چند سال را که حکماْ! کم تر از یک هفته است دست به یقه شویم و من هم الان حوصله ام سر رفته از این اوضاع و دارم چرت می نویسم!


انتظار خودش کم بود مهمان هم آورده!