چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

کنسرو تاریخ گذشته!

بله دلم کنسرو شده است و در باز کن می خواهد این علافی های روزانه درستش نمی کند!



باز هم همان جمله ای که ربطی ندارد ولی بسیار مهم است را باید تکرار کنم...

برای دلخوشی بابا هم که شده- مثل تمام بچه بورژواهایی که اصلاْ بلد نیستم ادایشان را در بیاورم- قرار است این تابستان حسابی پول در بیاورم و کار کنم . البته خودش هم بهتر می داند حسابی سرگرم باشم و پول کلان خرج کنم عبارت مناسب تری است...

یک ابهام در مورد داستان نویسی همیشه بوده این که داستان ها بیشتر شبیه داستان نویس می شوند یا داستان نویس بیشتر شبیه داستان ها...

نیاز فوری!

بابا برایم یک عینک کوه با ۵ لنز متفاوت ضد بوران آورده! باید هر جور شده بوران جور کنم تا ازش استفاده کنم

مرد چرتکه

او هم از بچگی بود . درست وقتی دبستان کار با چرتکه را یادش دادند چرتکه همیشه دستش بود همه جا می آمد . ماموریتش فقط همین بود که تق تق دانه های چرتکه را بالا و پایین می کرد و می شمرد . آدمی است که ارزش های همه چی را می داند همه را با هم جمع و تفریق می کند و بعد فقط یک و تنها یک خروجی می دهد یعنی فقط دنبال جواب این سوال است :

آیا هنوز هم زندگی می ارزد؟

حتماْ این سوال پبش می آید که تا به حال جوابش نه بوده؟ خیلی وقت ها بین جواب بله و نه به اندازه ی یک یکان چرتکه اختلاف بوده . یک شادی خیلی کوچک در ته وجود یا یک امید کاملاْ واهی...