چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

داستان من و روده

این هم از سری داستان های کوتاه من و من است که داستان من و داف مزخرفم را از این سری گذاشتم... اما این یکی:

داستان من و روده
یه دو سالی میشه شدم خطی دانشکده دامپزشکی -انقلاب داشتم این مسیر رو گز می کردم و داف ها رو می شمردم ببینم امروز کشور پیشرفت داشته یا نه ، رفتم رفتم تا رسیدم دم سینما بهمن که دیگه خسته شدم از اون حالت های بد داشتم که از خودم می پرسم حالا چه علافّیی بکنم... رفتم اون ور خیابون بعد دید زدن داف ها کتاب ها رو دید بزنم . همین طور داشم تک تک مغازه ها رو انگشت می کردم که یه یاروهه که قبلاً هم اومده بود اومد گفت : معذرت می خوام من یه کتابی می خواستم 5 تومن کم آوردم، دانشجوام...
دستش رو گرفتم به زور بردمش تو یه کتاب فروشی یه طرف پشت پیشخون گفتم داداش با ایشون ارزون حساب کن ! کتاب فروشه و طرف مات و مبهوط همو نگاه می کردن که زدم بیرون و در رفتم. یه ذره دور شدم که طرف اومد بیرون کلی چیز بلغور کرد نفهمیدم چی گفت آخه حواسم نبود ، حواسم به بادی بود که تو روده هام پیچیده بود و من داشتم راهنماییش می کردم یه راست بره بیرون...

نه من یه روده راست تو شیشکمم بود نه اون ، به هم در!