آرام آرام می لغزید روی نرمی بی پایان و نرم نرم رفقتند تا تا لای هم قفل شدند . سعی بود در درک تمام حجم بدون از دست دادن حتی یک میلی متر مربع و انتقال روحشان بهم . گرمای ملایم و خواب آلودگی فرحبخشِ آن هر دو را مست کرده بود چنان که داشتند کم کم روی هم تلو می خوردند . رفت وبرگشت های تلو تلو خورانه چنان می گفت که در هم غرق شده اند و دارند دست و پا می زنند که بیشتر غرق شوند. بعد از غرق شدن صفت همدیگر را فشردند طوری که بخواهند یکی شوند...
- راستی دقت کردی دستامون از ما آشنایی سریع تر و عمیق تری دارن؟
دیگر برای دیوانه شدن کمی پیر شدم!
دیگر برای پیر شدن کمی دیوانه شدم!
ولی یک روز ندیدمت پیر و دیوانه شدم!
هیچ قاعده ای ندارد هیچ قانونی ندارد هیچ گروهی هیچ آدمی در امان نیست که دوست داشته شود!
10% هایش را آن ربات عشق می ورزید...
وقتی حساب کنی با دوست های فیست 10% بشود 20 نفر بعد حساب کنی نوع 3 ات بشود 2 % بعد که می شود 4 نفر بعد این چهار نفر را دور هم جمع کنی ...
بعد یک درصد احتمالی عشق فکرت را بخورت...
ما عشق را می فهمیم . با ارزش تر از جان بودن سسسسسسسسسسسسسسخت میسر شود...