چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

دوست کافکا

یادم می آید یک بار از من پرسیدی چرا ادامه می دهم؟

به خاطر نفس بازی است . وگرنه ایوب به خاطر چهارتا دختر بیشتر و خرهای بهتر در آن شرایط ، تحمل نکرد...


من اگر ناگهان قلبم ایستاد بچه هایم را بزرگ کنید . توی کمد اتاقم هستند . مواظب باشید توی باران سرما نخورند . مواظب باشید بعضی هاشان زمان برشان گذر کرده دل نازک شده اند . زود پاره می شوند ...

اگر من قلبم ایستاد . بچه هایم را با من خاک نکنید .

احمق

 تنهایی جوان ترین کاندید جایزه گلشیری شدن . جایزه ی خانه نویسندگان بردن . ماهی یک میلیون حقوق داشتن . بهترین شاگرد کوروش اسدی بودن . تنهایی دوباره جلد پاکت سیگار را داخلش بردن . تنهایی یک قابلمه غذا خوردن . تنهایی چاق تر شدن . هدف من نبود . بعد او من گم شدم . درست مثل روز های بعد از بازداشت آن روز که می رفتم دانستنی ها و اسم خیابان ها را بلد نبودم . من هنوز گم شده ام . آدم وقتی گم می شود کار های احمقانه می کند . تنهایی موفق می شود.

حق سالخوردگی

پیرمردی که پا در خانه ی جوانیش می گذارد . دنبال چیزی است که گم کرده است . وگر نه نوستالژی می کشد .


"هی خونه قدیمی می دونی چند تا دفتر داستان از آخرین باری که اومدم تموم کردم؟ خیلی پیر شدم. خیلی . "

خوب که چی؟

آن ها آرزو ها را می سازند . تو با آن ها عشق بازی می کنی . آن ها آرزو ها را می کشند . تو به سوگ می نشینی .



اگر نمی توانی مثل بقیه باشی از همه یشان فرار کن .