چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

مرد دوم من

نوشتن بعضی چیز ها خیلی سخت است. مثلا پدیده ی مرد دوم طبیعی من که سال هاست دارد با من زندگی می کند! این مرد مردی است که از اسمش پیداست در طبیعت زندگی می کند و تا به حال علاقه ای به سفر به شهر نداشته است. تمام غذایش حرکاتش جفتش (کلمه ی طبیعی برای زن) را در طبیعت پیدا می کند درست آن گونه که خدا آفرید! 

این مرد همیشه با من است یعنی در اکثر مواقع باید فکر کنم که اگر این مرد این جا بود چه کار می کرد نه این که من آن کار را انجام دهم نه نوعی عادت است که باید حتما با آن مرد مقایسه شوم .

مثال هایی به تعداد حرکات روزانه ام حرف زدن هایم و... در این مورد هست که من حوصله ی نوشتن آن را ندارم  صرفاً باید برای مرد دوم اطلاع رسانی صورت می گرفت....

برای زنم

و تو...

و تو که شب ها تا دم صبح همراه تمام بی خوابی های قرص آلوده ی من هستی...

و تو که در تمام سر در گمی هایم هم زبانم بودی ای...

و تو که هر شب تن سردت بی هیچ اعتراضی پذیرای لب های من است...

و تو که بار ها با هم خندیده ایم گریه کرده ایم مست بوده ایم و ...

و تو که از من جدا نمی شوی در هر کجا که باشم هستی همراهم....

تو بهتر از هر زن نداشته ام بودی ای!

ساز من



پ.ن : ۱-  باشه حتی توی دنیای سازها هم خیانت کرده ام ولی باور کنید به آن یکی هم سر می زنم

۲- یکی از دوستان می گفت اگر قبل ازدواجم می دانستم سگ ها این قدر خوبند هیچ وقت ازدواج نمی کردم...


فرار از زندان

خوب گوش کن نقشه یمان این است:

بیا یک گوشه تقدیر را همین طور سوراخ کنیم . من از این طرف تو از آن طرف آن طرف دیوار ها که تو را دیدم و نور افکن زندان بان افتاد رویمان  سینه ام را برایت سپر می کنم و تو فرار کن برو آن دور ها آن جا که می گویند آلاینده هایش در حد مجاز است و پرنده ها می خوانند و گاو ها برای خودشان (نه آدم ها ) می چرند و ...

تعارف هم نکن من زیاد در خواب آن جا بوده ام تو که ندیدیش برو من سرشان را گرم می کنم...

دزد با شرف

من این جا اعلام می دارم که ای دزد مجسمه های تهران کاملاً با سلیقه ی هنریت موافقم و تمام مجسمه هایی که انتخاب کردی از بهترین مجسمه های شهر تهران بود . 

خیلی ها می گویند می رود این مجسمه ها را آب می کند ولی اصلاً موافق نیستم کسی که این همه خوش سلیقه بوده این کار را بکند . اگر من جایش بودم همه یشان را می گذاشتم توی اتاقم و صبح ها که چشمم را باز می کردم می گفتم سلام نیمایوشیج سلام گالیله سلام گوساله ی کوچولوی دانشکده دامپزشکی... فکر کن تمام این شخصیت ها را با هم داشته باشی خوش به حالت ای دزد دوست داشتنی من!

امید واهی

حالا بگذار زندگی کنم شاید روز های خوشی هم باشد!