-
از حادثه...
یکشنبه 17 آبانماه سال 1388 21:47
در شلوغی مترو میان تنهاییش غرق شده بود . پیرمرد از کنارش رد می شود . - خدا نزدیکانتون رو براتون نگه داره علیلم یه کمکی بکنین... مغزش به این جمله شرطی شده " این ها درامدشان از من و تو بیشتر است... " پیرمرد دور می شود . " نکند خداوند برایم نگهش ندارد.... " پول را در در دست می گیرد . با سرعت وسط قطار...
-
مقدمه
یکشنبه 17 آبانماه سال 1388 21:44
وقتی دلم تنگ می شود می نویسم تا در کلمات گم شوم . وقتی پیدا می شوم دلم هنوز لا به لای کلمات گم شده است...
-
به نام خدا
یکشنبه 17 آبانماه سال 1388 21:21
به نام خدایی که هیچ را آفرید.... و این گونه بود که همه را آفرید.