نوشتن بعضی چیز ها خیلی سخت است. مثلا پدیده ی مرد دوم طبیعی من که سال هاست دارد با من زندگی می کند! این مرد مردی است که از اسمش پیداست در طبیعت زندگی می کند و تا به حال علاقه ای به سفر به شهر نداشته است. تمام غذایش حرکاتش جفتش (کلمه ی طبیعی برای زن) را در طبیعت پیدا می کند درست آن گونه که خدا آفرید!
این مرد همیشه با من است یعنی در اکثر مواقع باید فکر کنم که اگر این مرد این جا بود چه کار می کرد نه این که من آن کار را انجام دهم نه نوعی عادت است که باید حتما با آن مرد مقایسه شوم .
مثال هایی به تعداد حرکات روزانه ام حرف زدن هایم و... در این مورد هست که من حوصله ی نوشتن آن را ندارم صرفاً باید برای مرد دوم اطلاع رسانی صورت می گرفت....
خواستم بنویسم نگران نباشد نویسنده ی مربوطه در یک مرحله جلوتر خود مرد دوم به حرف در می آید و دیگر نیازی نیست فکرش را جلو جلو بخواند ... این صرفا ، و اصلا از روی تجربه بیان نشد !
مرد دوم نویسنده ی مربوطه انگار دخالت کرده برای قالب اینجا وگرنه که از اولیش این سلیقه ها دور بود .
.
قالب قشنگیه ...:)