بله من خیلی نگرانم برای فردا! نه برای امتحان ساعت ۱!
برای این که بینشان کدام توالی را بعد از آزادی کاملم رعایت کنم گزینه ها این است:
دیدن فیلم طلا و مس
دیدن بهرنگ
نوشتن داستان جدید نصفه کاره در سیاه و سپید
خریدن طومار کتاب های جدیدی که باید بخرم
دادن هدیه ی تولد علی طبا
رفتن و سر زدن به شرکت سابق
رفتن به آرایشگاه
رفتن به کلاس ساز دهنی
سر زدن به همشهری داستان
رفتن به تئاتر کالیگولا یا مده آ
...
همه ی این ها باید در یک روز جا شوند دارم از استرس دارم می میرم!
من اینجا یک عدد کامنت گم کرده ام ، شما ندیدینش ؟ (دیگه دارم شک میکنم کامنت م پست شد یا نه!)
شده از بس از این کامنت های تبلیغاتی می آید اشتباهی لای آن ها پاک شده معذرت می خواهم...
منم پست دعوت م جواب می خواست!!!....
کامنت کوچولویم را می خواهم! :(( کشتیش؟ :(( یک مادر هیچ وقت قاتل فرزند کوچولویش را نمی بخشد!
باور کن تقصیر من نبوده خودش رفته بود لای بچه تخص های اعدامی تبلیغاتی ! منم همه یشان را دسته جمعی کشتم. حواسم نبود...
کالیگولا را رفتی؟
نه در آن روزی که آن همه برنامه ریختم با دوست هایم نشستیم ۵ ساعت مونوپلی بازی کردیم! وقتی زیاد برنامه برای خودم بریزم معمولاْ عاقبتش همین است!