چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

ماشین زمان هنوز کار می کند

محسن جدید من را دارد رجعتی می دهد به سمت احساسات مبهم کودکیم داستانی که نوشته شد از یکی از آن ها و داستانی که دارد نوشته می شود گواه آن است . شاید از لحاظ داستانی نویسی نوعی جهش به حساب بیاید ولی بیشتر نوعی سیاه فکری است برای منی که کودکی کوری داشتم و هیچ وقت به سوالاتش جواب داده نشده...

در هر صورت شاید هم دارم جوان تر می شوم...

و حسین دارد همین طور توی این سفر بهتر و بهتر می شود و من کوله ام سنگین و سنگین تر می شود...

کوله ای که حسابی سنگین خواهد شد

رفتن حسین مثل مردن دوست هایم شده که تا جنازه یشان را نبینم باور نمی کنم...

اگر برود چه کسی می خواهد تفریحات خاص من را بفهمد یا بیاید چندین روز توی کوه و جنگل باشیم چندین ساعت توی دریا شنا کنیم چه کسی توی دعواهای خانگیمان خیلی بی دلیل از من دفاع کند چه کسی با من دعواهای مسخره ی روزانه ی اعتیاد آوری که دوتاییمان دوستش داریم را بکند چه کسی همین طور بی دلیل برای من هدیه بخرد و من جوابش را بدهم اصلاْ مگر می شود خانه را بدون او تحمل کرد مگر ما چند نفریم همه اش مگر من یک برادر بیشتر دارم؟ اصلاْ امکان ندارد و این همه اش خیلی دروغ است . بهش گفتم اگر رفتنش واقعیت داشته باشد کوله جای خالیم آن قدر سنگین می شود که کمرم را بشکند...

خدا کند روز بزرگی باشد و آن روز فبل از رفتنش باشد البته اگر رفتنش راست است...

منت کشی قبول نیست

گیرم که دم رفتنی سفید شده ای یا اصلاْ بارانت گرفته است. هیچ فرقی به حال من نمی کند وقتی هنوز هیچ غلطی نکرده ام و دلتنگم نمی توانی خوشحالم کنی...

تو که آن بالایی نمی شود با خدا یک صحبتی در مورد من داشته باشی؟

این شاید آخرین سفرم با حسین باشد دیگر چه قدر می خواهد این کوله جای خالی سنگین شود؟ 

اگر ببینم باز دم غروبی قرمز شدی و گفتی خجالت کشیدم صحبت کنم دیگر قهر می کنم و سرم را تمام وقت می کنم توی آسفالت های شهر و با تو هم دیگر کاری ندارم...

فیزیولوژی فضایی

به آدم فضایی ها که زیاد فشار بیاید مسافرت می روند. همه با این آشنا هستند مخصوصاْ از نوع شمالیش ...