چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

چرک نویس

چرک می نویسد و به او می گویند چرک نویس

معامله پرسود

زندگی را باید به بهترین تضاد دنیا فروخت

آغوش گرم در هوای سرد پاییزی

این داستان ماست

هیچ وقت دوست نداشتم داستان هایم این طوری پیش برود که دارد داستان ما پیش می رود .

به خودم می گویم شاید این یک داستان روتین است که قسمت های سختش این جاهاست و درست مثل داستان ها کودکانه با خوبی و خوشی با هم زندگی کردند آخرش است!...

یک توهم بود آدم های خوب همیشه خوبند حتی با آدم بدا...

آه از این آشنایی آه...

آرام آرام می لغزید روی نرمی بی پایان و نرم نرم رفقتند تا تا لای هم قفل شدند . سعی بود در درک تمام حجم بدون از دست دادن حتی یک میلی متر مربع و انتقال روحشان بهم . گرمای ملایم و خواب آلودگی فرحبخشِ آن هر دو را مست کرده بود چنان که داشتند کم کم روی هم تلو می خوردند . رفت وبرگشت های تلو تلو خورانه چنان می گفت که در هم غرق شده اند و دارند دست و پا می زنند که بیشتر غرق شوند. بعد از غرق شدن صفت همدیگر را فشردند طوری که بخواهند یکی شوند...

- راستی دقت کردی دستامون از ما آشنایی سریع تر و عمیق تری دارن؟ 

دیگر برای دیوانه شدن کمی پیر شدم!

دیگر برای پیر شدن کمی دیوانه شدم!


ولی یک روز ندیدمت پیر و دیوانه شدم!